زیتون
زیتون
دریچه ای بسوی آگاهی 
قالب وبلاگ
نويسندگان
چند می فروشی؟
مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. 
یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

 
در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت...

 

یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.


 

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.

کشاورز گفت: 

خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.


 

کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟

کشاورز گفت: 

آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, ] [ 18:50 ] [ عليرضا ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

باتشکر از بازدید شما دوستان عزیز , لحظات خوشی را برای شما آرزومندم.
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 187
بازدید کل : 122508
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



دعا

ترجمه مطالب وبلاگ به زبانهاي مختلف دنيا
تقويم
قالب میهن بلاگ تقویم جلالی

********* Online User *******

.

ليگ برتر زيبا فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز